. غروب هجدهم دی‌ماه در مرکز تطبیق آتش بودم. هوای سردی بر منطقه حاکم بود. عدم موفقیت ما در عملیات کربلای4 تأثیرات نامطلوبی بر روحیه نیروها گذاشته و همه را در غم فرو برده بود. ایام شهادت حضرت زهرا (س) هم بود و بیشتر کسانی که توی سنگر بودند، حال و هوای عجیبی داشتند. به پیشنهاد یکی از آنها دعای توسل خواندیم. با هر فراز این دعا، اشک‌ها ریخته می‌شد و از هر گوشه سنگر صدای گریه به گوش می‌رسید. همه دل‌شکسته بودند. هر کسی در گوشه‌ای کز کرده بود و زیر لب چیزی می‌گفت. یکی با خدا راز و نیاز می‌کرد و می‌گفت: خدایا! ما آماده‌ایم، اما خودت باید کمک‌مان کنی، اگه تو نباشی ما هیچیم.» دیگری دست‌هایش را بالا آورده بود و می‌گفت: خدایا! به حق پهلوی شکسته حضرت زهرا(س) کمک‌مان کن تا بر دشمن پیروز بشیم.» .

تکمیلی این خاطره در کتاب دوشکاچی

چهچه بلبل کرمانشاهی

زندگی زیر برف و یخبندان

اینجا جای نان درآوردن نیست

می‌گفت ,زهرا ,حضرت ,س ,» ,خدایا ,بود و ,می‌گفت خدایا ,و می‌گفت ,زهرا س ,حضرت زهرا

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رقاصه ای که نیستم سرزمین ترافیک(بیا اینجا) www.biainja.blog.ir دو قـــدم این ور خــط Daniel Klein Posters فروشگاه اینترنتی فایل سل(پرفروش های اینترنت# فایل سل#) .. مطالب تفریحی | مطالب آموزشی، ورزشی نکس فور یو نمونه سوالات برق ساختمان درجه 2 فنی و حرفه ای خط تولید قیر